◙ چنین گویند که مردی به بغداد آمد و بر درازگوش نشسته بود و بزی را رشته در گردن کرده و جَلاجل در گردن او محکم بسته، از پس وی میدوید.
قلمرو زبانی: درازگوش: خر / رشته: طناب / جَلاجل: جمع جلجل، زنگ، زنگوله / از پس: از پشت، عقب
◙ سه طرّار نشسته بودند. یکی گفت: من بروم و آن بز را از مرد بدزدم.
قلمرو زبانی: طرار: دزد
◙ دیگری گفت: این سهل است، من خر او را بیاورم. پس آن یکی بر عقب مرد روان شد.
قلمرو زبانی: سهل: آسان / روان شد: روانه شد
◙ دیگری گفت: این سهل است، من جامههای او را بیاورم.
پس یکی بر عقب او روان شد. چنان که موضع خالی یافت، جلاجل از گردن بز باز کرد و بر دنبال خر بست. خر، دُنب را میجنبانید و آواز جلاجل به گوش مرد میرسید، و گمان میبرد که بز، برقرار است.
قلمرو زبانی: جامه: تن پوش / روان شد: روانه شد / موضع: جا، محل قرار گرفتن چیزی / دنبال: دم / جنبانیدن: تکان دادن / آواز: صدا / بر قرار است: پا برجا است
◙ آن دیگر بر سر کوچۀ تنگ، استاده بود. چون آن مرد برسید، [طرار] گفت: طُرفه مردمان اند مردمان این دیار، جلاجل بر گردن خر بندند و او بر دنبِ خر بسته است.
قلمرو زبانی: استاده: ایستاده / طرفه: شگفت آور، عجیب / دیار: سرزمین / جَلاجل: جمع جلجل، زنگ، زنگوله / دنب: دم
◙ آن مرد درنگریست، بز را ندید. فریاد کرد که بز را که دید؟
طرّار دیگر گفت: من مردی را دیدم که بزی داشت و در این کوچه فروشد.
قلمرو زبانی: درنگریست: توجه کرد، نگاه کرد / فروشدن: داخل شد
◙ آن مرد گفت: ای خواجه، لطف کن و این خر را نگاه دار تا من بز را بطلبم.
قلمرو زبانی: خواجه: آقا / طلبیدن: طلب کردن
◙ طرّار گفت: بر خود منّت دارم، و من مؤذّن این مسجدم و زود بازآی.
قلمرو زبانی: منت: سپاس، شکر / منّت داشتن: احسان کسی را پذیرفتن و سپاسگزار او بودن / مؤذّن: اذان گو / بازآمدن: بازگشتن
◙ آن مرد به طرف کوی فرو رفت. طرّار خر را برد. آن طرّار دیگر بیامد که گفته بود که: «من جامۀ او را بیارم». از اتفّاق، بر سر راه، چاهی بود. طرّار بر سر آن چاه بنشست؛ چنان که آن مرد برسید و طلب خر و بز میکرد. طرّار فریاد برآورد و اضطراب مینمود.
قلمرو زبانی: کوی: کوچه بزرگ، برزن / فرو رفت: پایین رفت / از اتفاق: اتفاقا / اضطراب: نگرانی، پریشانی / نمودن: نشان دادن
◙ آن مرد او را گفت: ای خواجه، تو را چه رسیده است؟! خر و بزِ من برده اند و تو فریاد میکنی؟!
قلمرو زبانی: خواجه: آقا / را در «تو را چه رسیده»: حرف اضافه به معنای «به»
◙ طرّار گفت: صندوقچهای پُر زر از دست من در این چاه افتاد و من در این چاه نمی توانم شد. ده دینار تو را دهم، اگر تو این صندوقچۀ من از اینجا برآوری.
قلمرو زبانی: زر: طلا / شدن: رفتن / دینار: سکه طلا / برآوردن: بالا آوردن
◙ پس آن مرد، جامه و دستار برکشید و بدان چاه فروشد.
قلمرو زبانی: جامه: تن پوش / دستار: عمامه، سربند / فروشدن: داخل شدن
◙ طرّار، جامه و دستار برگرفت و برد.
پس آن مرد در چاه فریاد میکرد که در این چاه هیچ نیست و هیچ کس جواب نداد. آن مرد را ملال گرفت. چون به بالا آمد، جامه و طرّار باز ندید. چوبی برگرفت و بر هم میزد.
قلمرو زبانی: برگرفت: برداشت / ملال: رنج و اندوه، خستگی / را: مفعولی / گرفت: چیره شد، فراگرفت
◙ مردمان گفتند: چرا چنین میکنی؟ مگر دیوانه شدی؟! گفت: نه، پاس خود میدارم که مبادا مرا نیز بدزدند.
قلمرو زبانی: مگر: واژه پرسش / پاس: نگهبانی، نگهداری
لطایف الطّوایف، فخرالدّین علی صفی
◙ درک و دریافت
1- به نظر شما، چرا شخصیت اصلی قصّه، به چنین سرنوشتی دچارشد؟ - بازیگر اصلی این داستان بسیار ساده لوح و زودباور بود.
2- دربارۀ لحن و بیان داستان توضیح دهید. – لحن این نوشته داستانی-روایی است و از سوی دیگر لحن و بیان آن طنز است.
این وبجا برای گسترش و آسانسازی آموزش فارسی دهم ساخته شده است. خواهشمندم بازدیدکنندگان ارجمند مرا در بهبود این وبجا یاری رسانند. اگر متن یا برنامه سودمندی در دست دارید به رایانامه نگارنده بفرستید تا در این وبجا به نام خودتان به نمایش درآید.