مقصود از «ادبیات انقلاب اسلامی»، سرودهها و نوشتههایی هستند که از سال 1357 تاکنون آفریده شده اند و درونمایۀ آنها از فرهنگ اسلامی، قیام امام حسین (ع)، اندیشههای امام خمینی(ره) و فضای فرهنگی، معنوی و شور و نشاط انقلابی جامعه، تأثیر پذیرفته است. این گونه آثار، تصویری از تحوّلات فکری - فرهنگی جامعه معاصر را به دست میدهند. نمونههای شعر و نثری که در این فصل میخوانیم، فضای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و منشِ انقلابی جامعه ایرانِ پس از انقلاب اسلامی را وصف میکنند.
● مقصود از «ادبیات انقلاب اسلامی» چیست؟ - مقصود، سرودهها و نوشتههایی هستند که از سال 1357 تاکنون آفریده شده اند و درونمایۀ آنها از فرهنگ اسلامی، قیام امام حسین (ع)، اندیشههای امام خمینی(ره) و فضای فرهنگی، معنوی و شور و نشاط انقلابی جامعه، تأثیر پذیرفته است.
غروب روز بیستم بهمن 4631 حاشیۀ اروندرود
◙ غروب نزدیک میشود و تو گویی تقدیر تاریخی است زمین در حاشیۀ اروندرود جاری میگردد و مگر به راستی جز این است؟ تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسانها به انجام میرسد و تاریخ فردای کره زمین به وسیلۀ این جوانان تحقق مییابد همین بچههایی که اکنون در حاشیۀ اروند رود گرد آمده اند و با اشتیاق منتظر شب هستند تا به قلب دشمن بتازند.
قلمرو زبانی: تقدیر: سرنوشت / مگر به راستی جز این است؟: پرسش انکاری / مشیت: اراده، خواست خداي تعالي / باری: آفریدگار / تعالی: والا؛ بزرگ / باری تعالی: خداوند بزرگ / حاشیه: کناره؛ ساحل / گرد آمدن: جمع شدن/ تاختن: حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز) / قلمرو ادبی: تقدیر جاری میگردد: استعاره پنهان (تقدیر مانند آب جاری می گردد)/ فردا: مجاز از آینده / قلب دشمن: اضافه استعاری /
◙ بچهها آماده و مسلح با کوله پشتی و پتو و جلیقههای نجات، در میان نخلستانهای حاشیۀ اروند رود، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی میکنند. بعضیها وضو میگیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته اند «زائران کربلا»، بر پیشانی میبندند. بعضی دیگر از بچهها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی میکاوند و سراپای زندگی خویش را محاسبه میکنند و وصیت نامه مینویسند: «حق الله را خدا میبخشد؛ اما وای از حق الناس!» و تو به ناگاه دلت میلرزد: آیا وصیت نامه ات را تنظیم کردهای؟
قلمرو زبانی: زائر: زیارت کننده / وسواس: دودلی / کاویدن: کندن و جستن / حق الله: حقوق خداوند / حق الناس: حقوق مردم / قلمرو ادبی: گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی میکاوند: تشبیه / سراپا: مجاز از همه وجود / دلت میلرزد: کنایه از ترسیدن
◙ از يک طرف، بچّههاي مهندسيِ جهاد، آخرين کارهاي مانده را راست و ريس مي کنند و از طرف ديگر سکّان دارها قايقهايشان را مي شويند و با دقّتي عجيب همه چيز را وارسي مي کنند ... راستي تو طرز استفاده از ماسک را بلدي؟ وسايل سنگين راه سازي را بارِ شناورها کرده اند تا به محض شکستن خطوط مقدّم دشمن، آنها را به آن سوي رودخانه اروند حمل کنند و بچّهها نيز همان بچّههاي صميمي و بي تکلّف و متواضع و ساده اي هستند که هميشه در مسجد و نماز جمعه و محلِّ کارت و اينجا و آنجا مي بيني ... امّا در اينجا و در اين ساعات، همه چيزهاي معمولي حقيقتي ديگر مي يابند. تو گويي اشيا گنجينههايي از رازهاي شگفت خلقت هستند، امّا تو تا به حال درنمي يافته اي.
قلمرو زبانی: راست و ریس کردن: آماده و مهيّا کردن / سکّان: ابزاري در دنباله کشتي براي حرکت دادن کشتي از سمتي به سمت ديگر/ سکّان دار: راننده کشتی / وارسی کردن: گشتن / ماسک: روبند؛ پنام / خطوط: ج خط؛ مرز / خطّ مقدّم: جلوترین منطقه درگیری با دشمن / تکلف: رنج بر خود نهادن، خودنمايي و تجمّل / بي تکلّف: بي ريا، صميمی / متواضع: فروتن / قلمرو ادبی: اشيا گنجينههايي از رازهاي شگفت خلقت هستند: تشبیه /
در اینجا و در این لحظات، دلها آن چنان صفایی مییابند که وصف آن ممکن نیست. آن روستایی جوانی که گندم و برنج و خربزه میکاشته است، امشب سربازی است در خدمت ولی امر. به راستی آیا میخواهی سربازان رسول الله را بشناسی؟ بیا و ببین آن رزمنده، کشاورز است و این یک طلبه است و آن دیگری در یک مغازۀ گمنام، در یکی از خیابانهای دورافتادۀ مشهد لبنیات فروشی دارد و به راستی آن چیست که همۀ ما را در اینجا، در این نخلستانها گردآورده است؟ تو خود جواب را میدانی: عشق.
قلمرو زبانی: طلبه: زیارت کننده / لبنیات: فرآورده های شیری / قلمرو ادبی:
اینجا سولهای است که گُردان عبدالله آخرین لحظاتِ قبل از شروع عملیات را در آن میگذرانند. اینها که یکدیگر را در آغوش گرفته اند و اشک میریزند، دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت میلرزانند و در برابر قوّۀ الهیِ آنان هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارد.ِ
ساعتي بيش به شروع حمله نمانده است و اينجا آيينه تجلّي همه تاريخ است. چه مي جويي؟ عشق؟ همين جاست. چه مي جويي؟ انسان؟ اينجاست. همه تاريخ اينجا حاضر است؛ بدر و حُنين و عاشورا اينجاست.
قلمرو زبانی: سوله: ساختمان فلزي با سقف بلند که بيشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده مي شود./ گُردان: یگان نظامی که شامل سه گروهان است / عملیات: فعالیت های نظامی / صف شکن: بر هم زننده صف دشمن / رُعب: ترس، دلهره، هراس / قوه الهی: نیروی الهی / یارا: جرأت / ایستایی: مقاومت / تجلّی: آشکار شدن، جلوه کردن / بدر: یکی از جنگهای پیامبر / حُنين: نام نبردي است در منطقه حنين (بين مکّه و طائف) که ميان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روي داد. / قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه؛ دلی که مانند دریاست / دل شیطان را میلرزانند: کنایه از اینکه او را می ترساند / اينجا آيينه تجلّي: تشبیه / بدر و حُنين و عاشورا: تلمیح
صبح روز بیست و یکم بهمن ماه کنارۀ اروند
هنوز فضا از نم باران آکنده است، امّا آفتابِ فتح در آسمانِ سينه مؤمنين درخششي عجيب دارد. ديشب در همان ساعات اوّليه عمليّات، خطوط دفاعي دشمن يکسره فروريخت. پيش از همه غوّاصها در سکوت شب، بعد از خواندن دعاي فَرَج و توسّل به حضرت زهراي مرضيّه، به آب زدند و خط را گشودند و آن گاه خيل قايقها و شناورها به آن سوي اروند روان شدند. صف طويل رزمندگان تازه نفس، با آرامش و اطميناني که حاصل ايمان است، وسعت جبهه فتح را به سوي فتوحات آينده طي مي کنند و خود را به خطّ مقدّم مي رسانند. گاه به گاه گروهي از خط شکنها را مي بيني که فاتحانه، امّا با همان تواضع و سادگيِ هميشگي، بي غرور، بعد از شبي پرحادثه باز مي گردند، و به راستي چقدر شگفت آور است که انسان در متن عظيم ترين تحوّلات تاريخ جهان و در ميان سردَمداران اين تحوّل زندگي کند و از نِسيان و غفلت، هرگز در نيابد که در کجا و در چه زماني زيست مي کند.
قلمرو زبانی: آکنده: پر / خطوط فروريخت: خطوط دفاعی دشمن شکست / مرضيّه: کسی که خدا از او خرسند است / خط را گشودند: خط دشمن را شکستند / خيل: گروه / تازه نفس: کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است./ فتوحات: پیروزی ها / خط شکن: صف شکن / تواضع: فروتنی / غرور: خودبینی / سردمداران: سردسته، رئیس / نِسيان: فراموشی / غفلت: بی خبری / قلمرو ادبی: آفتاب فتح: اضافه تشبیهی / آسمانِ سينه مؤمنين: اضافه تشبیهی / به آب زدند: «آب» مجاز از رود / به آب زدند: کنایه از اینکه در رود رفتن
آنها با اشتياق از بين گِل و لايي که حاصل جزر و مَدّ آب «خور» است، خود را به قايقها مي رسانند و ساحل را به سوي جبهههاي فتح ترک مي کنند. طلبه جواني با يک بلندگوي دستي، همچون وجدان جمع، فضاي نفوس را با ياد خدا معطرّ مي کند و دائم از بچّهها صلوات مي گيرد. دشمن در برابر ايمانِ جنود خدا متّکي به ماشين پيچيده جنگ است. از همان نخستين ساعات فتح، هواپيماهاي دشمن در پي تلافي شکست برمي آيند؛ حال آنکه در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشي که حاصل ايمان است، حکومت دارد. دشمن حيرت زده است که چگونه ممکن است کسي از مرگ نهراسد؟! کجا از مرگ مي هراسد آن کس که به جاودانگي روح خويش در جوار رحمت حق آگاه است؟ و اين چنين اگر يک دست تو نيز هديه راه خدا شود، باز هم با آن دست ديگري که باقي است، به جبههها مي شتابي. وقتي اسوه تو آن «تمثيل وفاداري» عبّاس بن علي باشد، چه باک اگر هر دو دست تو نيز هديه راه خدا شود؟ اينها که نوشته ام، وصف حال رزمنده اي است که با يک دست و يک آستين خالي، در کنار «خور» ايستاده است. تفنگ دوربين دارش نشان مي دهد که تک تيرانداز است و آن آستين خالي اش، که با باد اين سوي و آن سوي مي شود، نشانه مردانگي است و اينکه او به عهدي که با ابوالفضل بسته، وفادار است. چيست آن عهد؟
«مبادا امام را تنها بگذاری!».
قلمرو زبانی: جزر: آبکاست / مَدّ: آبخاست / خور: زمين پست، شاخه اي از دريا مانند خورموسي و خورميناب. / نفوس: جِ نفْس، خود / جنود: ج جُند، سربازان، لشکريان، سپاهيان / متّکي: تکیه کننده / اسوه: پيشوا، سرمشق، نمونه پيروي / تمثيل: نماد / باک: ترس / قلمرو ادبی: همچون وجدان جمع: تشبیه / نفوس: مجازا انسان ها، موجودات زنده / فضاي نفوس را با ياد خدا معطرّ مي کند: استعاره پنهان / ماشين: استعاره از جنگ افزارهای پیچیده / معرکه قلوب مجاهدان: اضافه تشبیهی/ آرامشي حکومت دارد: استعاره پنهان / در معرکه قلوب ... است: تلمیح به «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» / عبّاس بن علي: تلمیح
در خط، درگیری با دشمن ادامه دارد. دشمن، برده ماشین است و تو ماشین را در خدمت ایمان کشیدهای.
در زیر آن آتش شدید، بولدوزرچی جهاد خاکریز میزند. بر کوهی از آهن نشسته است و کوهی از خاک را جابه جا میکند و معنای خاکریز هم آن گاه تفهیم میشود که در میان یک دشت باز گرفتار آتش دشمن باشی. یک رزمنده روستایی فریمانی در میان خاک نشسته است و با یک بیل دستی براي خود سنگري مي سازد. آنها چه انُسي با خاک گرفته اند و خاک، مظهر فقرِ مخلوق در برابر غَنايِ خالق است. معناي آنکه در نماز پيشاني بر خاک مي گذاري، همين است و تا با خاک انُس نگيري، راهي به مراتبِ قُرب نداري. برو به آنها سلام کن؛ دستشان را بفشار و بر شانه پهنشان بوسه بزن. آنها مجاهدان راه خدا و عَلمَ داران آن تحوّل عظيمي هستند که انسانِ امروز را از بنيان تغيير مي دهد. آنها تاريخِ آينده بشريت را مي سازند و آينده بشريت، آينده الهي است.
قلمرو زبانی: بولدوزرچی: راننده لولدوزر / خاکریز: / مظهر: نماد / فقر مخلوق: تهیدستی آفریده / غَنا: توانگري، بي نيازي (غِنا: آواز خوش) / خالق: آفریدگار / مراتب: ج مرتبه / قُرب: نزدیکی / عَلمَ: پرچم / قلمرو ادبی: دشمن، برده ماشین است: تشبیه؛ استعاره پنهان / کوهی از آهن: استعاره از بولدوزر؛ اغراق / کوهی از خاک: اغراق / چه انُسي با خاک گرفته اند: استعاره پنهان؛ کنایه از اینکه ایشان خاکسار و فروتن اند. / بر شانه پهنشان بوسه بزن: کنایه از اینکه ایشان را آزرم بدار / عَلمَ دار: کنایه از پیشرو
ادبیات داستانی، مرتضی آوینی
1- پنج گروه کلمه مهمّ املايي از متن درس بيابيد و بنويسيد. - شعر و نثر/ زائران کربلا / خطوط مقدّم / بي تکلّف و متواضع / رُعب و وحشت / دعاي فَرَج و توسّل / زهراي مرضيّه / نِسيان و غفلت / مظهر فقرِ مخلوق / غَنايِ خالق /
2- مترادف واژههاي زير را از متن درس بيابيد.
■ فراموشي: نسیان ■ بي ريا و صميمي: بی تکلف
۳- به جملههاي زير توجّه کنيد.
الف) خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت. (جمله ساده)
ب) آنها تاريخ آينده بشريت را مي سازند و آينده بشريت، آينده الهي است.
پ) اینها دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت می لرزانند. (جمله مرکب)
به جمله «الف» که يک فعل دارد «ساده» مي گويند.
در نمونه دوم، دو جمله به کمک حرف پيوند «و» در کنار هم قرار گرفته اند؛ مهمترین و پرکاربردترين پيوند هم پايه ساز در زبان فارسي است؛ بدين معنا که اگر ميان دو جمله بيايد، آنها را در یک ویژگی هم پایه می سازد؛ مثل کارکرد آن در نمونه «ب» همان طور که مي بينيد «و» دو جمله ساده را به هم پیوند داده و آنها را از نظر مستقل بودن هم پایه قرار داده است.
پيوندهاي هم پايه ساز عبارت اند از: «و، امّا، ولي، يا»
جمله «پ» شامل دو جمله است که از نظر معنايي به يکديگر وابسته اند؛ به طوري که يکي از جملهها بدون ديگري ناقص است؛ به همين دليل جمله «پ» را جمله مرکب می نامیم.
حرف «که» پيوند وابسته ساز است و جمله دوم را به جمله وابسته تبديل کرده است.
جملة مرکّب، معمولاً از يک جمله پايه (هسته) و يک يا چند جمله پيرو (وابسته) تشکيل می شود. بخشي که پيوند وابسته ساز ندارد «پایه» است.
پيوندهاي وابسته ساز عبارت اند از: «که، تا، چون، اگر، زيرا، به طوري که، هنگامي که و ...»
جمله «پ» را از اين ديد بررسي مي کنيم:
جمله پايه يا هسته: اينها دريادلان صف شکني هستند
جمله پيرو يا وابسته: که [پيوند وابسته ساز] دل شيطان را از رعب يا وحشت مي لرزانند.
■ حال از متن درس براي هريک از انواع جمله، نمونه اي بيابيد و بنويسيد.
تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسانها به انجام میرسد. (جمله مرکب)
بعضی دیگر از بچهها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی میکاوند. (جمله ساده)

قلمرو ادبی
1- هر قسمت مشخّص شده، دربردارنده کدام آرايه ادبي است؟
حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کآرام درون دشت شب خفته است
خواب مرداب: جانبخشی؛ اضافه استعاری / مرداب خفته: جانبخشی / دشت شب: اضافه تشبیهی / شب: نماد نادانی و ستم
2- در عبارت زير، ارکان هر تشبيه را مشخص کنيد.
«آفتاب فتح در آسمان سينه مؤمنين درخششي عجيب دارد.»
آفتاب فتح← فتح: مشبه؛ آفتاب: مشبه به / آسمان سينه مؤمنين ← سينه مؤمنين: مشبه؛ آسمان: مشبه به
1- نويسنده در کدام جمله، از مفهوم آيه «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» بهره گرفته است؟ - در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشي که حاصل ايمان است حکومت دارد.
2- درباره ارتباط محتوايي متن دريادلان صف شکن و اين سروده شفيعي کدکني توضيح دهيد.
حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کآرام درون دشت شب خفته است
قلمرو زبانی: مرداب: پیر / خفتن: خوابیدن (بن ماضی: خفت، بن مضارع: خسب) / قلمرو ادبی: خواب مرداب: جانبخشی؛ اضافه استعاری / مرداب خفته: جانبخشی / دشت شب: اضافه تشبیهی / شب: نماد نادانی و ستم
بازگردانی: من به خواب آن مردابی که آرام درون دشت شب خوابیده است غبطه نمی خورم.
پیام: بیزاری از رکود و دلمردگی
دريايم و نيست باکــم از طوفان / دريا همه عمر خوابش آشفته است
قلمرو زبانی: باک: ترس / آشفته: پریشان / جابجایی ضمیر: باکم نیست (مرا باکی نیست) / قلمرو ادبی: دريايم: تشبیه / طوفان: استعاره از گرفتاری ها / دريا خوابش آشفته است: جانبخشی / تناسب: دریا؛ طوفان / واژه آرایی: دریا
بازگردانی: من همانند دريايم و ترسی از طوفان و سختی های زندگی ندارم؛ زیرا دريا هیچ گاه خواب آرام و بی تلاطمی ندارد.
پیام: نهراسیدن از دشواری ها و مرگ
- رزمندگان دریادل اند؛ از دلمردگی و دلخفتگی بیزارند و به پذیره مرگ و شهادت می روند.
3- چرا نويسنده معتقد است که «همه تاريخ اينجا (جبهه) حاضر است؛ بَدر و حُنين و عاشورا اينجاست.»؟ - زیرا رزمندگان ایرانی به درست همان کاری را انجام می دهند که جهادگران صدر اسلام انجام می دادند.
۴- ..................................................................
این وبجا برای گسترش و آسانسازی آموزش فارسی دهم ساخته شده است. خواهشمندم بازدیدکنندگان ارجمند مرا در بهبود این وبجا یاری رسانند. اگر متن یا برنامه سودمندی در دست دارید به رایانامه نگارنده بفرستید تا در این وبجا به نام خودتان به نمایش درآید.